به وبلاگ من خوش امدید....... در تب عشق می سوزم....
می دانم که سوختن خطاست.......
من این سوختن را ......
با همه ی آتشینش دوست دارم......
در آغوش کوهی اسیرم......
مرگم به بهمن سزاست.......
من این بهمن مرگ را ......
با همه سردیش دوست دارم......
میان هجوم تو این تبار چه تنهاست.......
من این راندگی را......
با همه وجودم دوست دارم......
عزیزان امیدوارم در وبلاک من لحظات خوبی رو سپری کنید........
به امید اینکه هیچ وقت تنها نباشیدوهمیشه شاد باشید.......
موفق وموید باشید.......
ابی دستانت را به من بده که بی شما هیچم دستم را بگیر که من همچو کوری گمراهم اگه دستم ونگیری تو تنهایی
های خودم غرق میشم شایدم فنا بشم ای کسی که خونه ی تو همه دلتنگیهای منو به نیستی تبدیل میکنه
وصحبت با تو هم امید رودر من زنده میکنه و هم تمام دلهره ها رو از من میگیره ومی دونم تا وقتی تو رو دارم این تنهایی منم یه جور بهانه بیشتر نیست اگه من لایق مهر تو باشم
بچه ها امروز رفته بودم حرم امام رضا پابوس اقا احساس ارامشی که به من دست داد خوشم اومد که از این حالم برای شما هم بنویسم به امید اینکه همه ارزو مندایی که تو مشهد نیستن بتونن بیان و اقا رو زیارت کنن التماس دعا
جاده ی تاریک قلب من به تازگی با درخشش عشق تو ، نورانی شده فقط یک مسافر دارد و آن هم تویی! میدانی که تنها مسافر جاده ی قلبم هستی..پس این رو هم بدان که در پس هر قدمی که در این جاده میگذاری ، من یه تکه از قلبم را پشت سرت میگذارم تا هرگز نتوانی به عقب برگردی.مگر اینکه تکه تکه ی قلبم را زیر پایت بگذاری و در نهایت مردنم را شاهد باشی. پس همچنان به جلو برو و بدان که تکه تکه ی قلب من تو را در این راه بدرقه میکنند.
«دوستی خالصترین عشق است. دوستی والاترین صورت عشق است جایی که چیزی نمیخواهی، شرطی قائل نمیشوی، جایی که ایثار کردن عین لذت است. یکی بسیار نصیب میبرد، اما این اصل نیست، این نصیب خودبهخود پیش میآید. انسان نیاموخته است که زیباییهای تنهایی را دریابد. او همیشه آوارهٔ جستن نوعی پیوند است، میخواهد با کسی باشد – با یک دوست، با یک پدر، با یک همسر، با یک فرزند، با یکی و کسی... اما نیاز اساسی آن است که به گونهای فراموش کنی که تنهایی.»
اوشو
بهتره که غرورت رو به خاطر کسی که دوستش داری
از دست بدی تا این که
کسی رو که دوست داری به خاطر غرورت از دست بدی
شب رو دوستدارم چون فردا روز دیگری برای دیدن توست انتظار را دوست دارم چون راهی برایرسیدن به توست اشک را دوست دارم چون از جویبار زلال آرزوی رسیدن بهتوست آسمان را دوست دارم چون به اندازه وسعت دل توست تو را دوست دارم چون توآخرین بازمانده از نسل بهاران هستی عزیزم! هر روز که از دیدن تو می گذره ستارهای از آسمون دلم را برایت می چینم تا روز دیدن تو؛همشونو زیر پاهای توبریزم...
We were given: Two hands to hold. To legs to walk. Two eyes to see. Two ears to listen. But why only one heart? Because the other was given to someone else. For us to find.
به ما دو دست داده شده است برای نگهداشتن. دو پا برای راه رفتن. دو گوش برای شنیدن. اما چرا تنها یک قلب؟ چون قلب دیگر به فرد دیگری داده شده است که ما باید پیدا کنیم
Unknown
آیا شما به عشق حقیقی اعتقاد دارید؟ آیا شما به عشق در نگاه اول معتقدید؟ به عشق همیشگی و مداوم چطور؟ من فکر میکنم داستانهای عاشقانه ای که پیش روی شماست اعتقاد شما به عشق را محکم میکند. آنها مشهورترین داستانهای عاشقانه در تاریخ و ادبیات هستند. عشق آنها عشقی ابدی و جاودانه است.
1. رومئو و ژولیت
تا به امروز شاید این داستان مشهورترین دلدادهها باشد. این زوج مترادفی برای عشق هستند. رومئو و ژولیت یک داستان حزن انگیز نوشته ویلیام شکسپیر است. داستان عاشقانه آنها بسیار غم انگیز است. داستان این دو جوان که از دو خانواده
دلم تقديم به آنکه به رسم جاده ها دور است ، اما به رسم دل فاصله اي نيست
در آن غمگين غروب سرد تو از شهرم سفر کردي ، نگاهت برق طوفان بود و من افسوس مي خوردم ، شيار گونه هايم را گل اشکم نوازش داد ، و من از تو جدا ماندم ولي اي کاش مي مردم
رابطه ها زماني زيبا مي شوند که براي ياد کردن هيچ دليلي به جز دلتنگي نباشد
: پروردگارا با من کن... وز من ساز انچه خود اراده کنی
از اسارت نفس رهایم کن تا انجام اراده ات را بهتر توانم
مشکلاتم را بگیر تا پیروزی بر انها شاهدی باشد برای کسانی که
با عشق تو و راه تو وقدرت تو یاریشان خواهم داد
باشد که همیشه بر اراده ات گردن نهم
......آمین
آدمی دو قلب دارد !
قلبی كه از بودن آن با خبر است و قلبی كه از حضورش بی خبر.قلبی كه از آن با خبر است همان قلبی ست كه در سینه می تپد همان كه گاهی می شكند گاهی می گیرد و گاهی می سوزد
گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه و گاهی هم از دست می رود…اما قلب دیگری هم هست.قلبی كه از بودنش بی خبریم.این قلب اما در سینه جا نمی شود و به جای اینكه بتپد…..می وزد و می بارد و می گردد و می تابد این قلب نه می شكند نه میسوزد و نه می گیرد
سیاه و سنگ هم نمی شوداز دست هم نمی رود زلال است و جاری مثل رود و نسیم و آنقدر سبك است كه هیچ وقت هیچ جا نمی ماند بالا می رود و بالا می رود و بین زمین و ملكوت می رقصداین همان قلب است كه وقتی تو نفرین می كنی او دعا می كند وقتی تو بد می گویی و بیزاری او عشق می ورزد وقتی تو می رنجی او می بخشد…
اگه چشمات تر شد، اگه دلت تنگ شد ،اگه دیگه نبود کسی ، امید و هم نفسی ،
بدون که هست اینجا کسی ،که تو واسش همه کسی ...
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
روزهای خوب باهم بودنمان گذشت
دلم تنگ است برای آن لحظه های شیرین با هم بودنمان !
دلم برای گرفتن آن دستان مهربانت ، بوسه بر روی گونه زیبایت تنگ شده است…
کاش دوباره آن روزهای شیرین عاشقی مان تکرار می شد ،
می دو نی تو سفر زندگی هر وقت به عقب نگاه میکنم تو رو میبینم که همیشه کنارم بودی همراهم بودی بامن بودی خودم رو می بینم بعضی وقتا خسته میشدم یه لحظه سر جام مینشستم با خود میگفتم دیگه ادامه نمیدم دیگه نیستم دیگه برمیگردم ولی یه لحظه وقتی فکر میکردم از فردا قراره دیگه تو رو نبینم و دیگه کنارم نباشی همون لحظه هزار بار می مردم... اره اعتراف میکنم بعضی جاها این سفر خیلی برام سخت بود نمی تونستم تحملش کنم کم میاوردم ولی شاید باورش سخت باشه نداشتن تو برام سخت تر بود ندیدنت دوری ازت ولی حالا.... من این همه از تو دورم من که همه سختیارو به خاطر کنار تو بودن به جون خریده بودم حالا چه طور این همه از تو دور شدم این چه رسمیه این طاوان کدوم گناهمه که این قسمت از سفرم رو تنها باشم
باید تنها باشم ولی من بازم جاده رو به امید روزای با تو بودن کنار تو بودن سپری می کنم
به امید روزهای با هم بودن همراه من دوستت دارم
...آنگاه که دوست داری همواره کسی به یادت باشد به یاد من باش ؛که من همیشه به یاد توام